پشت میله ها
قاطی تر از ابرای اسمون
به هم ریخته و داغون
مث یه قاب شکسته به سینه دیوار
حیرون و آویزون
آخه خیلی وقته کمبود چشات
اندوه منو وسعت داده
,اینجا پشت میله ها
توی این همه آدم
تنهایم
خرابم
و خسته و خرد و خمیر
ولی اینو فهمیدم که
دوری و نبودنت
بهونه ای شده برا حرفام